اميرعلي متولد 4 مرداد 87 ساعت 10:25 شب و دوقلو هاي گلم اميرعلي متولد 4 مرداد 87 ساعت 10:25 شب و دوقلو هاي گلم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

ماجراهاي الهام بانو و دسته گلهاش

توقف

نگين چرا الهام جديدا چرت و پرت ميذاره ها مديونين فكر كنين خل شدم حقيقت اينه كه يه بنده خدايي دوربينمو امانت گرفت رفت باهاش زيارت جنازشو واسم پس آورد خيلي شيك توي جعبه ش  و بدون اينكه به خودش زحمت يه عذر خواهي ساده بده و من فعلا نميتونم عكس بذارم(جديد)موبايلم رو هم كه امير علي جان زحمت انهدامشو كشيده و فعلا بدون امكانات هستم فرصت رو مغتنم ميشمارم و عكسهاي قديمي امير علي رو ميذارم اينجا واستون اتفاق خاصي هم نيوفتاده اونوري ها اومدن و رفتن بدك نبود مامان جون هم رفت مشهد و كلي سوغاتي خوب واسه بچه هام آورد يكي يه كوله بسيار خوشگل و يكي يه دست بلوز و شورت وتفنگ و...ديگه ما از دور خارج شديم پريروز 1 شهريور روز پزشك بود خال...
3 شهريور 1392

خاطرات ثبت نشده اميرعلي

  اميرعلي 6 روزه اميرعلي  2 ماهه اميرعلي و دوستاش اولين ايستادن اولين روز روروئك بازي اولين هفت سين (خونه مامان جون) زمان تحويل سال با دايي محمد اولين گردش اطراف خرم آباد 10 ماهگي اولين آب بازي   ...
3 شهريور 1392

نوروز 91

اين چندتا عكس از نوروز 91 كه دوقلوها 6 ماهه بودن و ما و بابايي از هم دور بوديم كه امروز اتفاقي پيداشون كردم ...
29 مرداد 1392

5 رو فوت كن

عجيب تو نوشتن تنبل شدم ها تولد امير علي جان هم روز جمعه 4 مرداد ماه برگزارشد ساعت يك بعداز ظهر برنامه تولدت مبارك هدهد پخش شد ولي متاسفانه چون عكسشو دير فرستاده بودم فقط اسمشو گفت و تولدش رو تبريك گفت واسه همين هم دوقلو ها كه تولدشون 13 مهر ماهه از الان عكسشونو فرستادم منم واسه افطار مرغ گذاشتم توي فر ،سالاد ماكاروني، سوپ و كوكتل هم با فلفل زدم به سيخ و سرخ كردم جاتون خالي بسيار خوشمزه شده بود .يه دونه كيك خوشگل كوچولو هم  واسش گرفتيم و با كلي بادكنك و ريسه خونه رو تزيين كرديم و يه جشن نقلي باحال واسش گرفتيم اما جون دوربينم خراب شده با موبايل عكس گرفتم كه بعدا همينجا عكسهارو ميذارم .   از...
20 مرداد 1392

تولد گلپسرم

چهارم مرداد تولد اميرعلي جان و 14 مرداد تولد اصغره كه ميخوام تولد هردوشون رو روز جمعه چهارم با هم بگيرم افطار مامان جون دايي محمد و خاله اعظم رو دعوت كنم آخرشب هم كيك بيارم و همه رو سورپرايز كنم تصميم دارم يه كيك خاص طراحي كنم تا واسه هردوشون جالب باشه ضمنا بايد اميرعلي رو بفرستم خونه مامان جون تابتونم خونه رو تزيين كنم به بابا هم نبايد كيك رو نشون بدم كه نفهمه واسه خودش هم تولد گرفتيم از امروز يه هفته وقت دارم واسه طراحي و سفارش كيك ،تهيه 2 تا كادوي خوشگل و خريد تزيينات اگه پيشنهادي دارين مشتاقم بشنوم 1-الان عكس امير علي رو فرستادم واسه شبكه هدهد تا روز تولدش پخش بشه هر وقت پخش شد ويديوشو ميذارم توي وبلاگ شما هم ببينيد ...
29 تير 1392

علاقمنديهام

وبلاگ چيستا جون يه پست گذاشته خوشم اومد منم ميذارم بعدها ببينم علايقم تغييري كرده يانه من الهامم 32 سالمه رنگ مورد علاقم:آبي ( واسه لباس هم سورمه اي مشكي) اسم : اسم پسرام و اسم دختر هم هستي گل : مريم و رزسفيد و قرمز درخت:بيدمجنون و (سرخدار و انجيلي كه فقط توي جنگلهاي شماله+ دانشكده منابع طبيعي كرج) شهر : only تهران كشور:ايران ،كانادا و تركيه ورزش : فوتبال براي تماشا -واليبال و شنا تيم:استقلال بازيكن : just كاپيتان فرهاد مجيدي و سعيد معروف(واليبال) خواننده: خانم گوگوش هايده ابي قميشي اميد خواننده اينور آبي:بابك جهانبخش- رضا صادقي - سيرررررررررررررررررررررروان خسروي هنرمند: محمدرضافروتن- شها...
28 تير 1392

براي دردونه هام

اينهفته واسم اتفاقي افتاد كه مرگ رو با تمام وجودم لمس كردم و توي كشمكشي كه با مرگ داشتم تنها عشق به شما دسته گلهام منو به اين دنيا برگردوند و اينكه شما مثل سه تا جوجه جيك جيك كنان دورو برم ميچرخيديد و چشماي پراز تمناي عباس مامان و دستمال سبز متبركي كه اميرعلي جانم به دستم بست و منو به صاحب علم كربلا سپرد و رفت خونه خاله اعظم و محمد امير دلسوزم كه چپ و راست ميومد مينشست توي بغلم و دستامو ميگرفت توي دستش و حتي بابا جون كه مدام ميپرسيد آب ميوه بگيرم برات (مثل پسر خاله كلاه قرمزي)همين الان كه يه هفته گذشته و دارم اينجا مينويسم چشمام پر اشك شده دلم نميخواد ديگه بيشتر از اين اشك و آه راه بيندازم فقط خواستم هيچوقت اينو يادم نره البته خيلي هم ...
25 تير 1392

مامان جونم خدا بهمراهت

مامان جون امروز راهي كربلا شد تا به آرزوي ديرينه اش كه زيارت امام حسين و حضرت عباس و اميرالمومنين هست برسه منم كه دختر كوچيكه و لوس و اشكم لب مشكمه خيلي سعي كردم خودمو كنترل كنم گريه نكنم تا دم رفتن دلش كنده نشه ولي آيا با اين خداحافظي كه با دايي سيروس داشتن ميشد گريه نكرد؟ مامان جون گفت: اگه من بر نگشتم (البته دور از جون) مواظب هم باشيد ،هواي همو داشته باشين دلتون واسه هم بسوزه براي هم بزرگتري كنين قدر همو بدونين دايي سيروس هم جواب داد: عزيزم برو ، برو و برگرد ، بايد برگردي ، ما نميتونيم ،اين كارا كار خودته و فقط از خودت برمياد منتظرتيم الان زنگ زدم تو فرودگاهي داري از گيشه رد ميشي 4 تا بچه ات كه ديگه الان همه واسه خودشون خونه ...
23 خرداد 1392