ديروز از سركار كه رفتم منزل خسته و بي حال شروع كردم به ناهار درست كردن تا بابايي از سركار برگرده .(عكسها در ادامه مطلب) ديروز از سركار كه رفتم منزل خسته و بي حال شروع كردم به ناهار درست كردن تا بابايي از سركار برگرده پرستار هم دوقلوها را خوابوند و رفت . امير علي هم كه لباس استقلال كه مامان جوني براش خريده بود رو تنش كرده بود اومد گفت مامان واسم آرم استقال (همون استقلال)رو روي دستم ميكشي؟ گفتم نه مامان جان جلوي دستم نيا ميسوزي . دوباره چند دقيقه بعد گفت همه مامانا آرم استقالو ميكشن رو دست بچه هاشون مثل مامان محمد طه .منم كه اصلا حوصله نداشتم گفتم اصلا من مامان بدي ام راضي شدي؟ گفت پس يه خودكار از كيفت بردارم ؟ كارم كه تموم...