دسته گل اميرعباس
ديروز امير عباس خان دسته گلي به آب داد كه نگو .امير علي بابا جون و دايي محمد رفته بودن پشت بام دودكش پكيج رو نصب كنن منو دوقلوها هم خونه بوديم .راحله جون خانم دايي سيروس زنگ زد هنوز احوالپرسي نكرده بوديم كه جيغ محمد امير در اومد بغلش كردم ديدم با هم سر روغن داغ كن دعواشون شده واي لپشو عباس با دندوناش كنده بچه ام ضعف رفت انقدر گريه كرد منم كه كاري از دستم بر نمي اومد زدم زير گريه يه شيشه شير درست كردم بهش دادم آروم كه شد حركات امير عباس و اظهار ندامتش ديدني بود از اونجاي كه وبلاگ نويسا مثل خبر نگارا دوربينشون دم دسته سريع آوردم و اولين دعواشون رو ثبت كردم توي اولين فرصت واسه تون ميذارم ...