اميرعلي متولد 4 مرداد 87 ساعت 10:25 شب و دوقلو هاي گلم اميرعلي متولد 4 مرداد 87 ساعت 10:25 شب و دوقلو هاي گلم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماجراهاي الهام بانو و دسته گلهاش

يلدا 91

يلدا هم از راه رسيد و ما هم طبق معمول خونه مامان جون فخري بوديم خيلي هم بهمون خوش گذشت ولي حيف كه خانواده آبجي اعظم امسال همراه ما نبودند دوقلوها ، اميرعلي و فاطمه جون دختر دايي سيروس كلي با هم بازي كردند اونقدر كه موقع شام دوقلو ها بيهوش شده بودند. ما هم سر سفره بعد از شام مشاعره كرديم كه خيلي بامزه بود ديگه از كمبود شعر رو آورده بوديم به چرت و پرت گويي و تاب تاب عباسي و دلبرم دلبر خوندن . بابايي و دايي محمد و محمد امير هم از منچ خودشون رو خفه كردند. مامان هم همش تو فكر خوراكيا بود و اونقدر بخوردمون داد كه آخر شب همه دل درد گرفته بوديم جالب اينكه بعد شام امير عباس بيدار شده بود و تا مدتي خجالت ميكشيد كه بياد جلو توي جمع. ساعت 1 شب هم فاطمه...
3 بهمن 1391

آخ جون بازم آلودگي

باز هم آلودگي و بازهم تعطيلات بازهم چتر بازي خونه مامان جون فخري آخ جوووووووووووون از 4 شنبه عصر تصميم گرفتيم با خاله اعظم اينها بريم خونه مامان جون (البته بدون اطلاع)و رفتيم اما مامان جون خونه نبوووووووووووووووووود ما كه خودمون كليد داشتيم رفتيم داخل و داشتيم خوش ميگذرونديم كه مامان جون بسيار هيجان زده و متعجب وارد شد چون ما مهمان ناخوانده بوديم واسه شام مجبور شد واسمون از بيرون كباب گرفت و بنده خدا فكر ميكرد ما شام بخوريم جل و پلاسمونو جمع ميكنيم و ميريم.اما ديد ما آخر شب شوهرامونو تنها فرستاديم خونه و خودمون مونديم و زنگ زديم دختر داييهامون(هاله - زهرا و مهديسا)هم آمدند و تا ساعت 3 شب با بچه هامون بازي كردند . موقع خواب ...
20 دی 1391

سينه زنان حسيني

واسه اربعين ديشب داشت از تلويزيون مداحي پخش ميكرد امير عباس هم خواب بود باباجون صداي تلويزيون رو زياد كرد امير عباس از خواب پريد و بدون هيچ گريه و زاري با اون صورت خوابالوي خوشگلش شروع كرد به سينه زني قربون اون جوراباي لنگه به لنگه ات برم ماماني ...
14 دی 1391

آشپزي امير علي

واسه مشكل غذا نخوردن اميرعلي كه همچنان كم و بيش ادامه داره با خانم صالحي دوست بسيار عزيزم كه مشاور خيلي خوبي هم هستند مشورت كردم و گفتم خوشگل كردن غذا ها هم آنچنان كار ساز نبوده چند روزي خوب شد اما باز هم غرغرها و ايرادگيري هاش شروع شد اين بار تصميم گرفتيم كه در درست كردن غذاها ها از خود امير علي هم كمك بگيريم نتيجه خيلي عاليه(فعلا) چون تمام چيزهايي كه اصلا لب نميزنه مثل قارچ ، گوشت چرخ كرده و پياز رو وقتي خودش باهاش غذا درست ميكنه ميخوره چند روزيه كه با هم آشپزي ميكنيم و خيلي هم خوب به من كمك ميكنه به آشپزي هم خيلي علاقه نشون ميده من تمام مواد غذايي رو روي كابينت آماده ميكنم امير علي هم اونها رو با هم قاطي ميكنه و مثلا غذا درست ميكنه شايد ...
14 دی 1391

شاه عبدالعظيم

تعطيلات هفته پيش(آلودگي تهران) به ما كه خيلي چسبيد 5 روز رو در كنار بچه ها گذرونديم و البته يه مهموني هم داشتيم كه همه جمع شديم خونه ما دلتون نخواد نهار آبگوشت درست كرديم و واسه شام هم كباب كوبيده و جوجه به هنر مندي الهام خانم موقع شام هم خانواده مهري جون كه سرزده اومده بودن به جمع ما پيوستند و كلي هم بهمون خوش گذشت . فرداي آنروز هم آقا رضا لطف كردن و ما رو به زيارت شاه عبدالعظيم بردنبه دليل آلودگي بيش از حد حرم خيلي خلوت بود و بجز توريستهاي هندي و پاكستاني و اماراتي و... فكر ميكنم تنها ايراني هاي حرم ما بوديم . اصغر جان هم لطف كردن و بچه ها رو نگهداشتند تا به به امير علي و من حسابي خوش بگذره (البته بخشي از اون هم بخاطر اين بود كه بچه ...
23 آذر 1391

دسته گل اميرعباس

ديروز امير عباس خان دسته گلي به آب داد كه نگو .امير علي بابا جون و دايي محمد رفته بودن پشت بام دودكش پكيج رو نصب كنن منو دوقلوها هم خونه بوديم .راحله جون خانم دايي سيروس زنگ زد هنوز احوالپرسي نكرده بوديم كه جيغ محمد امير در اومد بغلش كردم ديدم با هم سر روغن داغ كن دعواشون شده واي لپشو عباس با دندوناش كنده بچه ام ضعف رفت انقدر گريه كرد منم كه كاري از دستم بر نمي اومد زدم زير گريه يه شيشه شير درست كردم بهش دادم آروم كه شد حركات امير عباس و اظهار ندامتش ديدني بود از اونجاي كه وبلاگ نويسا مثل خبر نگارا دوربينشون دم دسته سريع آوردم و اولين دعواشون رو ثبت كردم توي اولين فرصت واسه تون ميذارم     ...
19 آذر 1391